به قلم پنج نقطه

از “پنج نقطه” شکوه ی این مردمان شنو!

چند روز قبل بود که یکی از دوستان را در حوالی چهارراه فردوسی سراب دیدم میگفت مغازه کلنگی را که از یکی خریده بودم کلهم بر زمین زدم و از نو ساختم! گفتم مبارک است! بساز! که سازندگی و عمران نکوست به خوشی ان شالله!

چند روز قبل بود که یکی از دوستان را در حوالی چهارراه فردوسی سراب دیدم
میگفت مغازه کلنگی را که از یکی خریده بودم کلهم بر زمین زدم و از نو ساختم!
گفتم مبارک است! بساز! که سازندگی و عمران نکوست به خوشی ان شالله!
میگفت و به تفاخر میگفت:
فلان قدر پول آهنش شد و فلان قدر پول کرکره برقی و دوربین و بنا و غیره
خلاصه اش از مقدار زیادی که پول خرج نو کردن مغازه اش کرده بود میگفت و من نیز میشنیدم!
بقول علامه همایی:
مهمانسراست خانه ی دنیا که کاندر او
یک روز این بیامد و یک روز آن رود!

برگشت به من گفت:
فلانی
میخواهم به بازار بروم و تابلوی “ان یکادی” بخرم و بچسبانمش روبروی ورودی در تا مگر مغازه و کسب و کارم ز چشم حسودان و چشم تنگان در امان باشد و یُمنش نکو!
گفتم: خوب است بچسبان تا بر زمین نچسبانندش به خبث و حسد!

و از من فلک زده بی هنر که بقول او طبعکی هنری دارد خواست در انتخاب تابلو به او کمک کنم!
گفتم: میخواهی تابلوی فرش بخری؟
گفت : راستش گران است!
گفتم : پس چه میخواهی بخری!؟ کمی پول خرج کن و کار هنری بخرخب!
بقول نظامی:
ز بهر درم تند و بدخو مباش
تو باید که باشی درم گو مباش!

گفت : نمیخواهد این قدر هزینه کند چه خبر است همین ماشینی باشد کافی هست فوقش ۵۰۰ یا ۷۰۰ یا همین حدود باشد!
گفتم این مقدار پول بازسازی مغازه ات را دادی و آنوقت…..
اصلا نگذاشت حرفم تمام شود و شروع به حرف زدن کرد
ایشان همین که داشت صحبت میکرد با خودم فکر میکردم که،

تا حالا کداممان به فکر خرید تابلوی خوشنویسی و نقاشی از همشهریان هنرمندان افتاده ایم!؟
کداممان در خانه و مغازه ی خود تابلوی خوشنویسی “استاد قهری” را زده ایم!؟
کداممان تا به حال به سراغ “آقای بهاری” آن پیرمرد نقاش آرام و بی صدا رفته ایم
و گفته ایم:
استاد جان این تابلوت چند؟
آنقدر که به فکر تبدیل به احسن کردن و مثلا آیفون کردن گوشی سامسونگ دختر و پسر و خانوم و خودمان هستیم به فکر دیوار خانه های بی روحمان که با مسخره ترین اشکال خنک و فتوکپی شده و مجسمه های الکی و گلهای مصنوعی بی رمق تزئین کرده ایم هستیم!!؟؟

یکبار شده به سراغ آقای قهری برویم و بگوییم:
استاد سلام!
برای مغازه ام به خط زیبای شما “ان یکاد و بسم اللهی” میخواهم لطف میکنید و به غمزه ی قلمی می آفریدشان!!؟؟
آقای مختاری(استاددفیروز مختاری نقاش زرین پنجه شهرمان سراب) این تابلوی نقاشی شما چند!؟
میخواهم برای جهیزیه دخترم بخرمش!؟
میخواهم روح حاکم بر خانه اش هنر زنده و پویا ،که چشم های هنرمندی با تک تک نقوشش حرکت کرده و بر صفحه ی بومش خیره شده باشد!
زنده باشد!
حرف بزند!
پشتش انگیزه و وقت گرانبهای هنرمندی خوابیده هست!
،باشد

در خانه های کدام یک از ما

تابلوی خوشنویسی این همه خطاط درجه یک سرابی نقش بسته است!!؟
مغازه کدام یک از ما
“بسم الله الرحمن الرحیم”
“استاد قهری”
به خط و قلم و تاریخش
خود نمایی میکند!
خانم لطفی!(دختر مرحوم لطفی و همسر محترم آقای جهانبخش)
شاید نزدیک به بیست سال بلکه بیشتر سیاه قلم و نقاشی کار میکند
یکبار شده
با کمک هنرمندان و مسئولان شهر برایش نمایشگاهی بزنیم و در نمایشگاهش از آثارش خرید کنیم
تا با اشتیاق کار کند!
تا منبع در آمدی نیز برایش باشد!
تا از خودش راضی باشد که عمرش را تلف نکرده است!
تا بداند که هنوز بعضی ها فرق نقش قلم خیزران و آبرنگ و سیه قلم را با بدلیجات بی روح و فتو کپی های کامپیوتری میدانند!
یکبار شده
از نوازندگان و هنرمندان عرصه ی موسیقی طلب کنسرت داشته باشیم
اصرار کنیم!؟
بخواهیم!؟
به مهر بنوازیمشان!!؟؟

ولی حتما میخواهیم پرایدمان را پژو کنیم
خانه و مغازه و حساب بانکی و ویلا و……

خودمان کلاهمان را قاضی کنیم و بیندیشیم
که
قسمتی از مشکل نیز
خود ما هستیم
و سوزنی به خویش بزنیم و سپس به فکر جوالدوز بر تن دیگری باشیم
از هنرمندان و شعرا و ادبا و اهل قلم و فضلای شهرمان حمایت کنیم
به خرید کتابش!
خرید تابلویی و اثری!
یادی و یادبودی!
نوازش قلمی!
دعوتی و ارجی!
هدیتی و خرجی!

باشد که چنین باشیم!

 

از “پنج نقطه” شکوه ی این مردمان شنو!
از شش جهت به گوش کران میکند غریو!